جواب معرکه
کوچک به پرسشش پاسخ نداد … اما پس از دو دقیقه گفت:)
اَلْبَقَرَهُ تَصْدُقُ وَ السِّنجابُ یَصْدُقُ أَیضاً. اَلْبَقَرَهُ کَبیرَهٌ وَ السِّنْجابُ صَغیرٌ. (گاو راست میگوید و سنجاب هم راست میگوید. گاو بزرگ است و سنجاب کوچک.)
«کُلٌّ مِنهُما یَقولُ رَأیَهُ. فَهِمتُ الْمَوضوعَ.» (هر یک از آن دو نظرش را میگوید. موضوع را فهمیدم.)
یَفْهَمُ الْفَرَسُ الصَّغیرُ کَلامَ أُمِّهِ وَ یَذْهَبُ إلَی النَّهرِ وَ یُشاهِدُ الْبَقَرَهَ وَ السِّنجابَ مَشغولَینِ بِالْجَدَلِ. (اسب کوچک سخن مادرش را میفهمد و به سوی جوی میرود و گاو و سنجاب را میبیند که مشغول بگومگویند.)
اَلبَقَرَهُ:«أَنا أَصْدُقُ وَ أَنتَ تَکْذِبُ.» (گاو: من راست میگویم و تو دروغ میگویی.)
اَلسِّنجابُ: «لا؛ أَنَا أَصْدُقُ وَ أَنتِ تَکْذِبینَ». (سنجاب: نه من راست میگویم و تو دروغ میگویی.)
یَعْبُرُ الْفَرَسُ ذلِکَ النَّهرَ بِسُهولَهٍ؛ (اسب از آن جوی به آسانی میگذرد.)
ثُمَّ یَرْجِعُ وَ یَفْرَحُ لِلتَّجرِبَهِ الْجَدیدَهِ. (سپس بازمی گردد و از تجربه تازه شاد میگردد.)